نقش برجسته شاپور اول

یک- پيروزي شاپور بر امپراتوران روم

شاپور يكم در حدود 200 ميلادي زاده شد، و در مكتب پدر خود اردشير، آيين رزم و بزم و كشورداري و سالاري آموخت. در نبرد هرمزدگان در 28 آوريل 224 ميلادي، داذبنداد سپهبد اشكاني را از اسپ بخاك انداخت و پس از آن سپهسالار پدر شد و در جنگها او را ياري كرد. سپس در اواخر دوره اردشير قائم مقام وي گشت و مدتي هم تاج گنبدي شكل پدر را بر سر داشت و با همين تاج در سه جا منقوش است: روي نقش سلماس در آذربايجان، روي "نقش رستم" در داربگرد فارس و روي يك گل سينه گوهر كه اكنون در گنجينه نشانهاي كتابخانه ملي فرانسه مي باشد.

در 238، وقتي كه هنوز پدرش زنده و در معبد "آتش آناهيتا" در استخر معتكف بود، وي شاه ايران شد و روميان را كه به ايران تاخته بودند در هم شكست و يك دژ محكم ميان ايران و روم را بگشود، و سپاه گرديانوس سوم، امپراتور جوان روم را چنان تار و مار كرد كه خود امپراتور كشته شد، و كمي بعد اردشير هم درگذشت و شاپور "شاهنشاه ايران" گرديد و جنگ با روم را ادامه داد. فيليپ عرب امپراتور روم بستوه آمد، و از شاپور پوزش خواست و براي خريد صلح پانصد هزار دينار غرامت پرداخت.

سپس شاپور با جنگهاي فراوان، ارمنستان، ميشان، گيلان و نواحي درياي مازندران، سكستان و توران و هند تا كرانه هاي دريا، و ديگر استانهاي شرقي امپراتوري قديم هخامنشي را بچنگ آورده، لقب "شاهنشاه ايرانيان و غير ايرانيان(=انيران)" بخود گرفت. پس از اين به همراهي پسرانش، بويژه هرمزد شاپور، با زد و خوردهاي پراكنده با روم ادامه داد تا اينكه در 260 ميلادي، امپراتور والرين با هفتاد هزارتن از سپاهيان رزم ديده اش و بسياري از سناتوران و شهرداران رومي در الرها بدام شاپور افتاده، گرفتار گشتند و به پارس و خوزستان و آسورستان و ديگر نواحي ايران فرستاده شدند تا زندگي تازه اي را آغاز كنند. شاپور مي گويد "بدست خود، امپراتور را گرفتيم" و اين جمله بي شك مي رساند كه شاپور خود در نبرد شركت داشته و امپراتور را گرفتار كرده است. شاپور ياد اين پيروزيها را بر نقوش برجسته‌اي جاويدان ساخت و داستان كارهاي درخشانش را در سنگنبشته كعبه زرتشت كه پيش از اين آورده‌ايم، باز گفت.

در دارابگرد نقش برجسته‌اي بنام "نقش رستم" داريم كه در آن شاپور سوار بر اسپ است و تاج اردشير را بر سر دارد و گرديانوس زير پاي اسپش بخاك افتاده، و بزرگان ايراني پشت سر شاپور صف كشيده‌اند، و فيليپ به درخواست صلح آمده، در پيشگاه شاپور زانو زده، و ديگر رومیان با نگرانی به شاه می نگرند. تاریخ این نقش حدود  245 میلادی است. اما در بیشاپور نقوشی داریم که شاهنشاه را در میان صفوفی از بزرگان مملکتی نشان می دهد که رومیان را گرفتار کرده‌اند. سه امپراطور رومی در نقوش تصویر شده اند. گردیانوس که زیر اسب شاپور به خاک افتاده، والرین که به پوزش و آشتی جوئی آمده و جلو شاپور زانو زده است، و والرین که کنار اسب شاپور ایستاده، و شاهنشاه مچ دست وی را گرفته تا نشان دهد که وی را اسیر کرده است. علاوه بر این، گل سینه عقیق مضبوط در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه هم شاپور رانشان می‌دهد( با همه علائم شاهنشاهی) که با والرین می جنگد. شاهنشاه اسب را تاخته، سینه به سینه اسب والرین آورده، و دست راست را دراز کرده مچ دست والرین را چنان گرفته، که انگشتان امپراطور((چون خیار تر)) راست گشته است. امپراطور شمشیر کشیده که به شاپور زند، اما شاپور حتی تیغ خود را از نیام بیرون نیاورده است، و معلوم است که هدف سازنده این نقش این بوده که نبرد تن به تن این دو فرمانروا را تصویر کند و مرحله اسارت امپراطور روم را بنماید، زیرا همانطور که مک در مونت متوجه شده است در هنر قدیم، گرفتن مچ کسی، علامت اسارت او محسوب می شده است. علت اینکه شاپور پیروزیش بر رومیان را با اینهمه آب و تاب نقش کرد و بنوشت، عکس العملی بود که ایرانیان در مقابل امپراطوران روم نشان می دادند، زیرا چند نفر از اینها، مثل تراژان و کربلو، در نبرد اشکانیان را شکست داده، و خود را ((خداوندگار پارت)) خوانده بودند، و حتی تراژان سکه هائی به افتخار پیروزیش بر پادشاهان و فرمانروایان اشکانی زده بود که در آنها خودش را به عنوان امپراطور بزرگ شکست ناپذیر بر اورنگ فرمانفرمائی نموده بودند و یک پادشاه ایرانی را در جلو وی به زانو درآمده نشان داده بودند. این خودنمائی های رومیان در یاد ایرانیان مانده بود و زمانی که توانستند، تلافی کردند.

 


دو- حجاری نقش رستم

حجاری شاپور در نقش رستم را در چند متری زمین و ده متری شرق آرامگاه داریوش بزرگ کنده اند؛ طول آن نزدیک  متر و عرضش  متر می باشد. شاهنشاه شاپور را از روی سکه هایش و مجسمه اش در غار شاپور کازرون و نقشش بر جامی نقره ای می شناسیم و می دانیم تاجی کنگره دار بر سر می گذارده است. در اینجا وی را با همان تاج و گوی بزرگ شاهنشاهی می بینیم که به صورت بسیار برجسته حجاری شده است. شاهنشاه رو به چپ می نگرد، و چهره مردانه و متین و گیسوی افشان و پشت سر ریخته و ریش مجعد از حلقه گذرانده دارد؛ گردنبندی حلقه حلقه ای بر گردن افکنده، و گوشواری از گوش آویخته است. جامه وی عبارتست از نیم تنه ای تنگ و پرچین و کمردار، شلواری که بر روی ساق چین خورده، و ردائی که در جلو سینه با دو حلقه به هم وصلست و در پشت افشان به دست باد سپرده شد. دیهیم روی تاج نوارهای بلند و پرچین دارد که به پشت افتاده و افشان شده است.

نوارهای شاهی از کفش های شاپور آویخته و چین و شکن لباسش بسیار دلپذیر نموده شده است. شمشیر راست و بلند شاپور در نیام است و وی دست چپ را بر دسته آن نهاده، و دست راست را دراز کرده، مچ در آستین نهفته یک رومی بر پای ایستاده را گرفته است. اسب شاپور زین و برگ آراسته دارد، و دمش گره خورده، نوار بلند و پرچین و شکنی از آن آویخته است. کفل بند و سینه بند اسب دارای حلقه ارایشی گل مانند بسیار بزرگی می باشد و یال آن نیز آراسته است. گمپوله بزرگی از زین به میان پاهای آن آویخته است که چین و شکن آن به خوبی پیدا می باشد. شاهنشاه راست و مردانه روی زین نشسته و وقار شاهانه اش به خوبی مجسم است. اسب نیز اندازه ای تقریباً طبیعی دارد، و دست راست را خم کرده، و حالت درنگ به خود گرفته است. پیش روی اسب مردی در جامه رومی زانوی چپ را بر زمین نهاده است و زانوی راست را خم ساخته و دستها را به حالت التماس به جانب شاهنشاه دراز کرده است به طوریکه دست چپش زانوی راست اسب شاهنشاه را لمس می کند این شخص میانه سال است ریش کوتاه و مجعدی دارد، و جامه اش ردای امپراطوری رومی(توگا) می باشد و بر سرش تاجی از برگ درخت غار، که امپراطوران بر سر می نهادند، و به مشابه دیهیم امپراطوری می باشد، دیده می شود. ردایش در پشت سر افشان گشته روی شانه با سگگ گرد بسته شده است. کت وی آستین دار است و تا زانوان می رسد و بر آن کمری بسته شده. بر پایش دو حلقه دیده می شود که خیال کرده اند بخو یا پای بند می باشد، ولی ظاهراً لبه نیم چکمه اوست چونکه در نقش روی سنگ عقیق مذکور بالا هم این حلقه به خوبی می توان دید. وی شمشیر نیام شده ای به کمر آویخته که دسته اش حالت صلیب دارد.

کنار این رومی زانو زده، یک نفر دیگر ایستاده است که رو به شاهنشاه دارد. وی را بی ریش نموده اند. اما دیهیمی از برگ غار بر سر دارد و نوار کوچکی پشت سرش افشان شده است، و جامه اش مانند رومی زانوزده است، و شمشیر از کمر آویخته است، و دستش در آستین سردوخته مخفی گردیده و مچ چپش را شاپور گرفته است. هر دوی این افراد، رومی هستند و از ردای امپراطوری و تاج برگ غار آنها پیداست که امپراطور می باشد. ولی در مورد هویت آنها بحث بسیار شده است. تا سال 1954 همه می‌گفتند آنکه زانو زده،  والرین است که از شاه امان می خواهد، و آنکه ایستاده کردیاس نامی ازاهل سوریه است که گفته اند شاپور او را به امپراطوری برنشانید. اما در آن سال مک درمونت این فرضیه را رد کرد و گیرشمن و برخی از استادان دیگر نیز با وی هم آواز شدند. مکدرمونت متوجه شد که ((کردیاس)) اصلاً در تاریخ جنگهای شاپور که خودش بر ((بن خانه(کعبه زرتشت) نقر کرده است نیامده، و هیچ سکه ای از او در دست نیست و چنین شخصی در تاریخ روم به امپراطوری شناخته نمی باشد. از سوی دیگر، شاپور در شرح جنگهایش از سه امپراطور رومی نام می برد: گردیانوس جوان که کشته شد؛ فیلیپ که به درخواست صلح آمده و پانصد هزار سکه زرین باز داد و والرین که گرفتار شده و در نقوش شاپور هم سه امپراطور را نموده اند؛ امپراطوری جوان که زیر پای اسب شاپور به خاک افتاده( در دارابگرد و بیشاپور) و بنابراین گردیانوس است؛ امپراطوری که مچ دستش را شاپور گرفته، و بنا بر قانون کهن- که گرفتن مچ دست علامت اسیر کردن بوده- همان والرین می باشد. چیزی که استدلال مک درمونت را تایید می کرد این بود که سکه های والرین او را بی ریش نشان می دهد، و فرد ایستاده که شاپور مچش را گرفته (یعنی اسیرش کرده) نیز بی ریش است، در حالیکه سکه های فیلیپ عرب او را با ریش کوتاه و مجعدی می نمایند، و آنکه در پیش شاپور زانو زده نیز درست همین نوع ریش را دارد. به علاوه گردن والرین روی سکه ها بسیار ستبر است و فرد ایستاده از کنار اسب شاه نیز گردن ستبر دارد.

عقیده مک درمونت را هینتس و اشمیت نپذیرفته اند و می گویند که رومی زانو زده می بایست همان والرین اسیر شده باشد. اما دو دلیل عمده بر تایید استدلال مک درمونت بوسیله استاد رمان گیرشمن پیش کشیده شده است: یکی اینکه بنا بر روایتی ایرانی، شاپور والرین را با دست خود در نبردی تن به تن گرفتار کرد و این همان وصفی است که بر روی سنگ عقیق مذکور در بالا نموده شده و حالت گرفتن مچ در این مورد نیز نمایشگر اسارت است. دیگر اینکه دست رومی ایستاده در کنار اسب شاپور در آستین سردوخته مخفی می باشد و می دانیم که نزدیکان و همراهان شاهنشاه می بایست در حضور وی دست خود را در آستین سردوخته نهان سازند بنابراین فرد ایستاده از درباریان و همراهان شاپور بوده سات و در اینصورت فقط والرین می توانسته باشد که دیری در دربار شاپور زیست نه فیلیپ که غرامتی پرداخت و به در رفت. بر ما مسلم است که مک درمونت و گیرشمن حق دارند امپراطور زانو زده را فیلیپ عرب بخوانند و امپراطور ایستاده را والرین.

این نقش از زیباترین نقوش دوره ساسانی است و در باب آن گفته اند که ((اشخاص این تصویر از فرط زیبایی و جاذبیت گوئی زنده هستند)). وجود والرین در این نقش مسلم می کند که تاریخ تراشیدن آن حدود 262 میلادی بوده است. شاپور با آن همه فتوحات حق داشته است خود را زا ((شاهنشاه ایرانیان و غیر ایرانیان)) بخواند و یاد پیروزیهایش را بر سنگ خارا جاویدان سازد.