نیایش گاه

در فاصله حدود 1200 متری شمال غرب مجموعه پاسارگاد و پشت تپه ماهوری های سنگی مشرف به دشت، محوطه ای باستانی وجود دارد که شامل دو سکوی سنگی سفید رنگ و یک تپه مستطیل شکل پله ای است که معروف به محوطه مقدس است این سکو در انتهای غربی دیوار دفاعی به عنوان دو ساختار مجزا، باعث تعبیرهای بسیار متفاوتی گشته است. هر چند یکی از آنها پله دار بوده و هر چند این دو سکو از سایر جهات نیز تفاوت دارند، بسیاری از متخصصین آنها را به یک منظور انگاشته اند.

اومستد آنها را دو محراب برای خدایان قبیله ای، آناهیتا و اهورامزدا می داند. گیرشمن عقیده دارد که با در نظر گرفتن محراب سوم کشف نشده ای در جای دیگر، این آثار به تثلیث خدایان: اهورامزدا، مهر و آناهیتا تعلق داشته است. گدار می گوید که آنها به عناصر مقدس، یعنی آتش و آب تقدیم شده اند.

مکعب مرکزی سکوی جنوبی از یک قطعه سنگ سفید آهکی رنگ میان تهی تشکیل شده که ارتفاعی نزدیک به 16/2 متر داشته و مساحت پایه آن 43/2 متر مربع است. لبه پایینی آن با پله ای به عرض 9 سانتیمتر و ارتفاع 35 سانتیمتر، و لبه فوقانی آن با یک جفت پله پرداخت نشده شیار دار مشخص می شود که بالاترین پله طرح نامنظمی دارد. با داوری از نمای پله پله داخلی این قطعه سنگ سفید رنگ، و همچنین وجود تعدادی سوراخ عمیق برای بست های عمودی در بسیاری از نقاط و سطح فوقانی این سنگ یکپارچه این بخش از این سکو برای تحمل درپوشی از سنگ آهکی سیاهرنگ سه طبقه طراحی شده بوده است. این تزئین همتراز با زمین، با ایجاد حاشیه ای از سنگ سیاهرنگ با صیقل عالی هماهنگ شده، که هم پایه و هم پله ها را احاطه می کرده است. این حاشیه با پایه های کوچک برجسته ای به ابعاد 52*70 سانتیمتر مشخص می گردد.

کاربرد دقیق چنین پایه های کوچکی در گوشه ها اسرار آمیز است، فقط طبیعت پرداخت سطح آنها نشان می دهد که هر کدام می بایست نگهدارنده یک شی سنگی منفرد بوده باشند.

شالوده سکوی جنوبی شامل یک تا سه قطعه سنگ بزرگ است که در زیر مکعب اصلی، با حدود 90 سانتیمتر عمق قرار گرفته است. در شمال این سکو کاوش های ما بقایای کف فرش شده خشنی را نشان داد، که به احتمال قوی سطح اصلی کار بوده است بالاخره درباره این اثر و تعلق احتمالی آن به کوروش، کمتر نشانی وجود دارد که بانی دیگری را برای چنین ساختار شکیلی معرفی کند.

فقط فقدان کامل بست های فلزی دور از انتظار است. ولی برخلاف این مورد خاص، هیچ نشانی از شانه سنگتراشی دیده نمی شود و خیز هر یک از پله های هشتگانه آن 27 سانتیمتر ـ یعنی برابر ارتفاع پله های سایر بناهای موجود در پاسارگاد است. سکوی شمالی به چند دلیل نسبت به قرینه جنوبی خود، اثر کاملاً ساده ای به حساب می آید. قسمت فوقانی آن بدون شیار است، بخش مرکزی آن بجای یک قطعه از سه قطعه سنگ تشکیل شده و بالاخره حاشیه سنگ سیاه صیقلدار آن به نظر فاقد گوشه های برجسته است. بهر حال بندهای ظریف سنگ های آن از یک نظر نشانگر استاندارد بالای سنگتراشی آن است و سطح فوقانی بدون صیقل آن احتمال افزودن درپوشی از سنگ سیاهرنگ را ایجاد می کند.

همان طور که دیده می شود، شالوده حجیم آن در مقایسه با سکوی جنوبی چیزی کم ندارد.سکوی شمالی 10/2 متر ارتفاع دارد و مساحت پایه آن 80/2 متر مربع است. باز هم یک پله باریک در پایه وجود دارد که ارتفاع آن 46 سانتیمتر و پهنای آن 9 سانتیمتر است. بزرگترین قطعه آن نیز میان تهی است. بهر حال در این مورد کم کردن وزن سنگ اهمیت داشته و به این دلیل به نظر می رسد که سنگ در وضعیت آسیب دیده به محوطه رسیده و فاقد تکه بزرگی از گوشه شمال شرقی خویش بوده است. برای ترمیم این نقص، هم سنگ های پایین و هم سنگ های بالا بریده شده اند تا جای یک قطعه جدید به شکل Lباز شود.

 شالوده های سکوی شمالی به راحتی از یک متر در عمق تجاوز کرده و نشانگر استفاده گسترده از "شالوده های نگاه دارنده"است، که به نظر می رسد صرفا برای جلوگیری از هرگونه حرکت جانبی، نسبت به هسته مرکزی بوده است. بدیهی است که دو سنگ یکپارچه میان تهی ما، همانطور که دفرانکوویچ گفته، با دقت زیادی روی شالوده های مقاوم کار گذاشته شده و قرار نبوده از جایی به جای دیگر منتقل شوند.

این اطلاعات نظریه گالینگ را در وابستگی این دو سکو به مراسم مذهبی، که در نقوش برجسته آرامگاه داریوش بزرگ مجسم شده، تأیید می کند. قابل قبول است اگر گفته شود که کوروش و بعدها جانشین وی ـ سکوی شمالی را برقرار کردند تا در برابر آتشدان قابل حملی عبادت کنند که در کنار سکوی جنوبی جای داشت.

اینکه آتشدان مورد نظر همان طرحی را داشته که در نقوش برجسته داریوش در نقش رستم دیده می شود، با کشف سه قطعه سنگ مربوط به آتشدانهای مطبق در پاسارگاد تأیید شده است:

  • کاملترین قطعه که هنوز گودال عمیق آتش آن حفظ شده، توسط ویور در نقطه ای تقریباً در 2 کیلومتری جنوب غربی آرامگاه کوروش پیدا شده است.
  • قطعه دوم که احتمالاً به پایه یک آتشدان سه پله مربوط است، در باغی در فاصله 300 متری آرامگاه پیدا شده،
  • و قطعه آخر در بستر یک رود خشک شده نزدیک تنگ بلاغی بدست آمده است.

 با بازگشت به گاهنگاری غیر دقیق تپه تخت شده ای که در 120 متری غرب قرار دارد به این نتیجه می رسیم که توضیحات اولیه هرتسفلد از این اثر چندان قابل قبول نیست. می توان متوجه شد که یکی از دلایل اصلی این بوده که شخص هرتسفلد قبول کرده بود که، نوعی قرینه سازی معماری بین آرامگاه کوروش و تپه تخت شده ضروری بوده است. درباره این دو اثر به عنوان ساختارهای منظم و مکمل یکدیگر، که آگاهانه در منتهی الیه جنوب غربی و منتهی الیه شمال غربی محوطه جای داده شده اند، هرتسفلد فکر می کرد که آنها را مجاور ساخته اند تا از هر نظر منعکس کننده همدیگر باشند. در نتیجه وی نظر داد که تختگاه فوقانی از خشت، اتاقی سنگی شبیه به بخش های شیبدار آرامگاه بر فراز خود جای داده بوده، که سکوی آن بجای پنج طبقه، شش طبقه داشته است. هر طبقه از سکو نسبت به طبقه قبل از خود، بجای طرح نامنظم، دارای نقشه منظم بوده است.

معماران اصلی تپه تخت شده در انتخاب محل، به وضوح متکی بر استفاده هر چه بیشتر از صخره های طبیعی موجود بوده اند. بهر حال در همان زمان سکوبندی دقیق تپه، که شباهت زیادی به آتشدان دارد، تماماً ناشی از لایه های صخره ای در زیر سطح نبوده است. طول تپه کم و بیش برابر با 85/74 متر بوده و عرض آن از 40/50 متر در انتهای شمالی تا 65/46 متر در انتهای جنوبی، متغیر است. بلندترین نقطه تپه حدود 40/50 متر از دشت اطراف خود ارتفاع دارد.در عین حال ابعاد خشت های تپه تخت شده نشان می دهد که ظاهر تپه و دیوار نباید افزوده های چندان متاخری باشند.

خشت ها با ابعاد حدود 12*32*32 سانتیمتر، فقط کمی از ابعاد استاندارد 12*34*34 سانتیمتر که در دوران هخامنشی و سلوکی در فارس مورد استفاده قرار گرفته، کوچکتر هستند.

سفال های بدست آمده از تپه تخت شده به طرز غیر عادی نازک است. بیشتر آنها شامل قطعات کوچک و لعابداری است که می تواند به دوره هخامنشی، سلوکی و حتی اشکانی تعلق داشته باشد.

در خاتمه بحث مربوط به محدوده مقدس، با بررسی بیشتر در نقاط عمومی ما می توانیم اظهار کنیم که کوروش سازنده احتمالی دو سکو بوده و بناهای مذهبی وی در این منطقه، محدود به ان دو اثر ساده بوده است. به علاوه به نظر مشخص است که کوروش بیشتر همان نوع آتشدان سنگی را به کار گرفته که در نقش برجسته تدفینی داریوش دیده می شود، و اینکه کوروش مانند داریوش و جانشینان او، یک سکوی سه طبقه برقرار کرده تا در برابر یک محراب با فاصله اندک نیایش کند.

بالاخره تپه تخت شده برای هر هدفی که در نظر گرفته شده بود، باید این امکان را بعید بدانیم که ساختار خشتی آن برای ساختن معبدی از سنگ بر فراز تپه بوده است. این بخش می تواند در دوره هخامنشی یا بعد از آن ساخته شده باشد، تا به عنوان محلی با فاصله مناسب برای کسانی باشد که می خواستند شاهد تشریفاتی باشند که روی دو سکوی منفرد به عمل می آمده است. این ساختار می توانسته محلی بلند برای مراسم قربانی باشد، یا شاید هم برای قرار دادن آتشدان های دیگر در نظر بوده است، آنهم در زمانی که اصول اعتقادی هخامنشیان در خلال، یا بعد از سلطنت اردشیر دوم در حال تغییر بوده و نیاز به اعمال مذهبی اضافی داشته است.